ما از آن دسته خانواده‌های "بی‌وان" هستیم! یعنی به جای یک وان شیک و زیبا توی حمام، یک تشت زشت قرمز داریم. 

بی‌وان ها معمولا ششصد مدل لوسیون بدن و شامپوی خارجی برای انواع مو و صابون مخصوص پوست چرب و خشک و کرم پس از حمام و چه و چه ندارند. بلکه می‌شود یک گوشه از حمام کوچکشان، معمولا یک لیف و کیسه‌ی مامان دوز، یک صابون سبز از همان برندی که اسمش را می‌دانید، و یک شامپوی تخم مرغی یا نهایتا یک شامپوی سدر صحت و یکی دوتا روشور گرد و بی‌خاصیت پیدا کرد!

شما را نمیدانم اما خب به نظر من دو سوم از خانواده‌های بی‌وان در واقع خانواده‌های درجه دو و سه هستند. بنابراین ما نه فقط بی‌وان بلکه درجه‌ی دو و سه هم هستیم! درجه‌ی دو و سه بودن شاید به اندازه‌ی درجه‌ی یک بودن کیف و کلاس نداشته باشد ولی خب من دارم کم کم یاد میگیریم خجالت هم ندارد. اصلا همین همسایه بغلی ما... از کفش‌های کهنه‌ی دم درشان می‌شود فهمید درجه‌ی دو و سه هستند و لابد خب بی‌وان هم هستند... نه تنها خجالت هم نمی‌کشند بلکه با پررویی زنگ در خانه‌ی همسایه‌ی دیگر را می‌زنند که بیا این لگنت را از جلوی پل بردار... 

بی‌وان ها وقت غم و غصه و ناراحتی نمی‌توانند با یک دوش حالشان را خوب کنند، چراکه نمیشود درون تشت قرمز دراز کشید و به بدبختی‌ها فکر کرد. حتی بی‌وان ها نمیتوانند باکلاس خودکشی کنند. اصلا زدن رگ دست کنار تشت قرمز خیلی کار بی‌کلاس و غیررمانتیکی ست و نهایتا هیچکس دلش نمی‌سوزد که بیچاره مرد... همه می‌گویند اه اه چقدر درجه‌ دو خودکشی کرد!